اگر حیات جسم به هوا و غذا بسته است، گمانم طراوت روح نیز دست كم دو مفرح ذات میطلبد: "تخیل" و "امید" كه هر دو جانمایه های رادیو نمایشند. پرنیان تفكر برانگیزی كه سوار بر موج تخیل از ارگ خاطره انگیز رادیو، برای مردم ایران زمین امید میآفریند
"خیال" و "تخیل" جوهره اصلی هنر، ادبیات و نمایش به شمار میروند. از وهم گرفته تا رؤیا و الهام و مراتب قدسی، از دوره ی یونان باستان تا فلسفه و عرفان اسلامی، همه با خیال و تخیل پیوند دارند و اندیشمندان بسیاری از افلاطون و ارسطو تا كندی و فارابی و از سهروردی و ابن سینا تا ساموئل كالریج و ژیلبر دوران بدان پرداخته اند. در غرب، بر خلاف دیدگاه اسلامی، خیال در بیشتر موارد در مقابل عقل قرار گرفته است. در حكمت اسلامی اما یكی از مراتب پنجگانه وجودی عالم هستی و یكی از ساحتهای معرفتی نفس انسان است. پلی میان دو عالم محسوس و معقول. امكانی كه مرغ جان را از قفس تن پرواز میدهد و نخستین تجربه اش از شنیدن لالاییها و قصههای مادرانه در دوران كودكی شكل میگیرد. نمایش رادیویی یكی از خیال انگیزترین قالبهای هنری تمام تاریخ است. اگر میگویید نه، كافیست حین كلافگی در یكی از همین روزهای گرم تابستان موج رادیوی خود را روی 5/107 مگاهرتز تنظیم كنید.
و اما امید؛ ششم تیر كه از راه رسید، یك سال دیگر به عمر رفاقتم با او افزود. همان اول بار كه دیدمش به عمق جانم نشست. محال است قدم به حیاط ارگ تاریخی رادیو بگذاری و جور عجیبی درگیرش نشوی. همیشه ی خدا، قهرمان وار، تك و تنها به دیوار استودیو هشت تكیه زده و ز غوغای جهان فارغ، محكم و پرصلابت خودنمایی میكند. امید؛ از آن فراواژگانی است كه در وصف نمیگنجد. چاووش خوان قافله روشنان و تنها دار و ندار آدمی در گذر از رنجهای سرد و گرم روزگار. حق است كه این اسم را بر تك درخت مرموز و جادویی ارگ رادیو گذاشته ام. از من بپرسید میگویم این تك درخت عجیب، كه میگویند سالها پیش داوود پیرنیا بذرش را از سرزمینی دور آورده و آن جا كاشته، نمادی از رادیو نمایش و هنرمندان نجیب آن است. همیشه سرسبز و پایدار، به رغم تمام مصائب روزگار.
در زادروز رادیو نمایش، آرزو میكنم هنرمندان فرهیخته اش، شاد باشند و دیرزی؛ سبز باشند و برقرار؛ همواره قدر ببینند و بر صدر بنشینند تا به سهم پرتوان خود با جادوی صدا و اكسیر خیال، سایه ی امید را بر سر مردم نازنین ایران زمین مستدام بدارند.