در یك بعد از ظهر گرم پیرمرد عجیبی ب دفتر سرگرد مراجعه می كند و میگویید قبلا مدیر مینتل الاسا بود و سرگرد را از زمانی كه شاگردش بوده میشناسد ولی سرگرد از این آشنایی ناراحت می شود و اونو از دفتر بیرون میندازد