خانم وزیری در یك ضیافت كه در منزل سپهبد امیراحمدی وزیر جنگ رضاشاه برپا شده از او یك جفت گوشواره قدیمی و ارزشمند به عنوان هدیه دریافت می كند، اما از شب دریافت هدیه مدام در رویاهایی كابوسوار خودش را جای ایلدا، زنی لر با همان گوشواره ها می بیند كه درگیر جنگ و حمله ی نیروهای نظامی رضاشاه به فرماندهی امیراحمدی است. او برای خلاص شدن از این رویاها گوشواره ها را می فروشد اما خریدار بعدی هم دچار همان كابوسهاست، گوشواره ها به نفر بعد، فیروزه میرسد اما او پیگیر ماجرا می شود چون از نظر او صاحب گوشواره ها..
بیشتر ...