زید به همراه تعدادی از همكارانش برای تجارت راهی سفر میشود. هنگامی كه همسفران او به شهر بازمیگردند، به خانوادهاش خبر میدهند كه زید به دلیل بیماری درگذشته است. همسر و فرزند زید ادعا میكنند كه او هزار سكهی طلا به همراه داشته، اما همسفران این موضوع را انكار میكنند. همین امر باعث میشود نجیب، فرزند زید، به قتل پدرش شك كند. او شكایت را نزد قاضی شهر میبرد، اما قاضی با اتكا به سوگند همسفران حكم میدهد كه آنان قاتل نیستند. نجیب كه قانع نشده، شكایت را نزد امیرالمومنین (ع) مطرح میكند. حضرت علی (ع)
بیشتر ...