رضا محب صاحب یك مغازه بزرگ است. او برای پول ارزش ویژه ای قائل است. همسرش سال ها پیش فوت شده و با دخترش بارانزندگی می كند.باران بر خلاف پدرش در قید و بند مادیات نیست و به عكاسی علاقه دارد. رضا محب كه دوست دارد دخترش زودتر ازدواج كند...